آروینآروین، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

❤ آروین ❤

آروین شیطون و بلا

بعد از غیبت 20 روزه اومد  تا بازم از شیطونیات و شیرین زبونیات بگم تو این چند روزه گذشته خاله اینا و مامانی خونه ما بودن کلی بهت خوش گذشت همش با خاله اینا بازی میکردی خیلی وقتا هم سر به سر هم میزاشتید خاله رو که اذیت میکردی فکر میکردی ناراحتش کردی صداش میکردی  و با اون زبون شیرینت میگفتی خاله من دوست دارم  خاله چه ذوقی میکرد و کلی قربون صدقه ات میرفت  راستی مامانی را مامان خاله صدا میکنی  یه بار خاله بهت گفت آروین من خاله تو و خواهر مامانتم مامان من مامان مانتم  هست فقط مامان من نیست منم گفتم آره عزیزم مامان من هست باید مامانی صدا کنی  با تعجب نگامون میکردی هنگ کرده بودی  بعد یه دفعه زدی زیر گریه ب...
14 آبان 1390

بهونه گیر

عزیزم امروز بازم میخوام از شیطونیات بگم هزار ماشالا روز به روز شیطونتر میشی تازه حرف خودتم به کرسی مینشونی همش دوست داری بازی کنی بابایی آهنگ حسنی رو برات دانلود کرده بود یه بار که نشستی و نگاش کردی خیلی خوشت اومد همش میگی حسنی میخوام حسنی بزار میشنی پای کامپیوتر و نگاش میکنی شعراشم تکرار میکنی البته دست و پا شکسته میگی بریم بازی بعدش میگی نه من تمیزم تو کثیفی دیشب به بابا گفتی بابی بازی کنیم بابایی گفت باشه عزیزم برو ماشیناتو بیار با هم ماشین بازی کنیم تو هم گفتی نه حسنی بازی بعدش برگشتی گفتی بهم سواری میدی الاخ وای که چقدر خندیدیم تو هم ماتت برده بود زل زده بودی به ما که چرا بهت میخندیم گفتی ,ا نخند گفتم که حرف بدی زدی دوتا دستتو  گذا...
2 شهريور 1390

این مدله

جیگرم تازگیا همش دم  از مد  میزنی کشوی کمدتو باز میکنی لباسی که دوسش داری و بر میداری و میگی این مدله این مده  امروزم بابا آماده میشد بره باشگاهتی شرت مشکیشو تنش کرده بود  گفتی نه بابا اون نه تی شرت سفیدشو دادی  دستش  گفتی این مده بابا  این خوشگله لباسی  که تنت خودت  بود را در آوردی رکابی قرمزتو از کمدت برداشتی   و گفتی این مده ماما این خوشگله اینو میخوام قربون اون زبون شیرینت بشم منم لباسای که میخواستی تنت کردم کلاهتو گذاشتی سرت عینک بابا رو زدی چشت و گفتی من مدلم مامانی بریم حیاط منم طبق معمول از فرصت استفاده کردم و چند تا عکس خوشگل ازت گرفتم  مامانی دورت بگرده عشقمی ...
20 مرداد 1390

چه خبر؟ چی شد؟

عزیز دلم آروینم امروز میخوام  از جملات و شیطونیای که تازه یاد گرفتی برات بگم چند روزیه یاد گرفتی که بگی چه خبر؟ چی شد؟ ما هم باید جوابتو بدیم من و بابایی که ازت میپرسیم چه خبر ؟ با اون زبون شیرین و دوست داشتنیت جواب میدی هیچ خبر سلامتی ازت میپرسیم چی شد؟ میگی هیچ نشد الهی ماما دورت بگرده مثل طوطی شدی هر کلمه و جمله کوتاهی که میشنوی زودی یاد میگیری و تکرار میکنی روزی چندین و چند بار ازم میپرسی مامی چی شد چه خبر ؟ بعضی وقتا خودت جواب خودتو میدی بعدش میخندی و دست میزنی میگی آفرین آردین ماشالله خیلی از جمله های کوتاهو  میتونی بگی ولی به اسمت که میرسه به جای آروین آردین میگی   دختر همسایه اسمش محدثه هستش ولی تو موسسه صدا...
17 تير 1390

صدا زدنهای رنگی

مامی،ماما،مامانی، مامان جون، آنه (به زبان ترکیه ای ماما) آروین منو به این اسمها صدا میکنه ولی زمان صدا کردنها بستگی به رنگ و وضعیت روحیش داره؟  مامی: وضعیت سفید هیچ اتفاق خاصی نیافتاده. ماما:وضعیت قرمز یعنی عصبانی و ناراحته. مامانی:رنگش صورتی  یعنی چیزی ازم میخواد . آنه:رنگش آبی زمانیکه شنگوله و خودشو لوس میکنه. مامان جون:طلایی موقعه ای که ازم تشکر میکنه. خلاصه از طرز صدا زدن آروینم متوجه وضعیت و حال هواش میشم   ملوسک من  خدا تو رو حفظ کنه                   ...
3 ارديبهشت 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ❤ آروین ❤ می باشد