آروینآروین، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

❤ آروین ❤

سرماخوردگی و کنجکاویی

1391/7/5 14:55
نویسنده : مامان و بابا
1,437 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم  چند روزیه حال نداری سرما خوردی و تب داشتی امروز خدا را شکر تبت اومده پایین صدات گرفته و تو دماغی حرف میزنی این چند روزه که مریض بودی  شیطونی نمیکردی خونمون سوت و کور بود من و بابایی هم بخاطر تو حالمون گرفته بود اصلا طاقت دیدن مریضی تو رو نداریم روز اول که تب کردی بردیمت دکتر کلی جیغ و داد راه انداختی نمیدونم چرا اینقد از دکترا متنفری و میگی ازشون بدم میاد دوسشون ندارم  اونروز دکتر گفت اگه نصف شب تبت رفت بالا و گردن و سر درد گرفتی حتما ببریمت بیمارستان کودکان خیلی نگران بودیم همش پاشویی کردیم و دستمال خیس کردیم و گذاشتیم رو پیشونتیت 3 روز تب داشتی بد غذا بودی این چند روزه که بی اشتها هم شدی ولی باز خدا را شکر حالت خوبه و کار به بیمارستان نکشید راستش امروز صبح نمیدونی دست به چکاری زدی داشتم از ترس سکته میکردم داشتم خونه رو جمع و جور میکردم  صداتو شنیدم داشتی سرفه میکردی و شروع کردی به گریه کردن بدو بدو رفتی تف انداختی یه دفعه چشم افتاد به تب سنج شکسته  و جیوه که رو  فرش و مبل ریخته وااای نمیدونی چه حالی شدم دستام میلرزید بهت گفتم بالا بیار زود باش بالا بیار ولی گفتی نه نمیتونم انگشتمو کردم دهنت و تو حلقت بالا آوردی  بعدش زنگ زدم دکتر و ماجرا بهش گفتم  گفتش که کار خودتو کردی بالا آورده مشکلی پیش نمیاد  و نگرانی نداره ولی خیلی ترسیدم قلبم داشت از جاش کنده میشد خودتم بدجوری ترسیده بودی چند بار دما سنج ازم خواستی بهت ندادم گفتم که خطرناکه چشم منو دور دیده بودی و کنجکاویت گل کرده بود میخواستی ببینی که کجاش خطرناکه و چه خطری داره برا تو هم تجربه بدی بود خدا را شکر به خیر گذشت امیدوارم پسر خوبی باشی و چیزی که میگم خطرناکه دست نزنی و دست گل به آب ندی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان ریحانه جون
6 مهر 91 8:02
عزیزم مریض شدی؟؟؟؟؟
ایشالا هر چه زودتر خوب بشی
خوشگلکم


مرسی خاله جون*
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
6 مهر 91 10:29
از شنیدن اینکه گل پسرت بیمار بوده ناراحت شدم
امیدوارم هیچ وقت بیماری سراغ بچه ها نیاد
درمورد ماجرای کنجکاویش هم که خدا را شکر ختم به خیر شد ولی بهتر این جور وسایل را از دست بچه ها دور نگه داشت.


ممنون دوست عزیز
مامان آروین(مریم)
6 مهر 91 12:55
واااااااااااای عزیز دلم چرا سرما خوردی ، به قول ما کرمانی ها الان هوا دورگه است (هم گرم و هم سرد) بیشتر مواظب خودت باش . به قول مامانم همیشه باید دو تا چشم به دنبال بچه ها باشه، خدا رو شکر به خیر گذشت (شیطون بلای مامان ). منتظر پست جدیدت بودم اما هیچ موقع دوست ندارم اینجور پستی رو بخونم . همیشه به خوبی و شادی .


متاسفانه آروینم عادت نداره روش پتو بندازم تو خوابم متوجه بشه پتو رو از روش میکشه تا صبح چند بار بیدار میشم و پتو روش میکشم
هر چقدر هم مواظب باشیم کافیه یه لحظه غفلت کنیم بچه ها کنجکاون و میخوان از همه چیز سر در بیارن
ممنون از اینهمه لطف و محبتتون
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
7 مهر 91 13:55
دوستای گلم عیدتون مبارک 6 تا پست جدید (15تا20) را از منوی آخرین مطالب می تونید ببینید و نظر بذارید مرسی از همراهی تون 07/07/1391.
محبوبه
8 مهر 91 1:00
قربونت برم خاله
الهی بلا ازت دور باشه همیشه.
خداروشکر که بخیر گذشته، خوندم خیلی حالم گرفته شد.


خدا نکنه خاله جون ممنون از حضورتون
لیلا مامان آرمین
8 مهر 91 19:06
بلا به ذور گل پسر.


مرسی خاله جون
مامان کوروش
9 مهر 91 13:45
وای که پاییز اومد واین سرما خردگی هم پیداش شد کوروش هم سرما خورده وای زهره جون عجب خطری از سرت گذشت عزیزم خوب عقلی کردی که مجبورش کردی بالا بیاره آروین جونم مواظب خودت باش

دوست عزیزم ممنون از حضورت راستی اسم من زهره نیست

یاسمین مامان سورنا
9 مهر 91 18:17
آخی عروسکم مریض شده؟
ایشالا زودتر خوب میشه
مامانی خدا رو شکر زود رسیدی و گرنه دور از جون اتفاق بدی میتونست بیفته
امان از دست این وروجکهای شیطون


ممنون خاله جون الان حالم خوبه
نوژکوچولو
9 مهر 91 19:20
اخییی مریض شدی ....ایشالا زود خوب میشی عسلی کارای خطرناک هم که کردی ...وای میدونم اون لحظه چه حالی داشتی خدارو شکر که به خیر گذشت


مرسی خاله جون خدا را شکر خوب شدم اره حسابی مامانی رو ترسوندم
سپهری
10 مهر 91 2:37
خدا حفظش کنه پسر نازی دارین انشالله همیشه به سفر باشین و خوش به ما هم سر بزنین خوشحال میشیم


ممنون چشاتون ناز میبینه چشم حتما
مامان رهام
11 مهر 91 10:45
سلام دوست من ..وای بلا دوره تو هم سرما خوردی عزیزم.............وای چه کار خطرناکی خدا رو شکر به خیر گذشته


سلام عزیزم
ممنون از حضور گرمتون
مامان ریحانه جون
11 مهر 91 18:46
_________✿✿ _________✿✿ ________✿✿ _______✿✿ ______✿✿ ______✿✿ _______✿✿ ________✿✿ _________✿✿ __________✿✿ __________✿✿ _________✿✿ ________✿✿ _______✿✿ ______✿✿ ______✿✿ _______✿✿ ________✿✿ _________✿✿ ________✿✿ _______✿✿ ______✿✿ ______✿✿ _______✿✿ ________✿✿ _________✿✿ __________✿✿ __________✿✿ _________✿✿ ________✿✿ _______✿✿ ______✿✿ ______✿✿ _______✿✿ ________✿✿ _________✿✿ _________✿✿ _________✿✿ ________✿✿ _______✿✿ ______✿✿ ______✿✿ _______✿✿ ________✿✿ _________✿✿ __________✿✿ __________✿✿ _________✿✿ ________✿✿ _______✿✿ ______✿✿ ______✿✿ _______✿✿ ________✿✿ _________✿✿ آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
14 مهر 91 14:00
دوست خوبم سلام اول از همه می خواستم از همراهی شما در بازنویسی وبلاگ دخترم تشکر کنم ( از صمیم قلبم ) دوم یک خبر اینکه تا بروز شدن پست های دخترم دیگه چیزی نمونده شاید 4 تا 5 پست دیگه ( زودتر از اونکه فکرش را می کردم تونستم وبلاگ را بازنویسی کنم ) پس لطف کنید و این چند تا پست بازنویسی شده را هم بازدید کنید و شما هم در مرور خاطرات با من شریک باشید دوستتون دارم یک عالمه
ملکه
16 مهر 91 11:39
خدای من چقدفشارواسترس تحمل کردین مامان اروین.امیدوارم الا اوضاع مرتب شده باشه حال اروین جونم خوبه خوب باشه.میبوسمتون دوتاییتونو


آره عزیزم خیلی ترسیدم ممنون آروینم حالش خوبه حسابی شیطون شده
mot mot joon
16 مهر 91 15:22
azizam omidvaram zood khob beshi pesar khoshkeleee


مرسی دوست عزیز
یاسمین مامان سورنا
16 مهر 91 19:47
خدا رو شکر که گل پسرمون خوب شده
روزش مبارک باشه آروین قشنگم


مرسی عزیزم
مامان خان كوچوو
17 مهر 91 11:34
خيلي وحشتناك بود واقعا تو دلم خالي شد خدا رو شكر كه به خير گذشته عزيزم کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است کودکی صفحه ای از عشق و محبت به شکوه ماه است کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرشت است کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ❤ آروین ❤ می باشد