سلااااااااااااااااام
سلام شیرین زبونم امروز بلاخره فرصت پیدا کردم بیام و آپ کنم حرف برا گفتن زیاده ونمیدونم از کجا شروع کنم از شیطونیات بگم یا از شیرین زبونیات جدیدا بلا شدی یه حرفایی میزنی که منو بابایی این شکلی میشیم بعدش کلی ذوق زده میشیم و این شکل
چند وقته به اینترنت علاقه پیدا کردی بعضی از سایتها رو که در طول روز بهشون سر میزنیم مثلا سایت خبرهای روز و .... گذاشتیمش bookmarks bar تو هم صفحه اینترنتو باز میکنه و یکیشو انتخاب میکنی میشینی جلوش و عکساشو میبینی چند وقت پیش بابایی داشت اخبار میدید برگشتی گفتی بابایی اینا تکراریه من اینارو تو اینترنت دیدم جنگ سوریه است!!!!!!!!!!!!!!!!!!
منو بابایی بابایی چه ذوقی کرد و کلی قربون صدقه ات رفت دیروزم نشسته بودم پشت کامپیوتر اومدی تو اتاق و گفتی بسه دیگه بلند شو نوبت منه تو اینترنت کار دارم منم برگشتم گفتم که وروجک چیکار داریی برو کارتون ببین برگشتی گفتی مـــــــــــــامـــــــــــــانی میدونی من دیگه بزرگ شدم میتونم برم اینترنت میتونم برم ف ی س بوک
من: وات آروین : زود باش تو ف ی س بوک کار دارم
شب بابایی اومد زدی زیر گریه زود باش به مامانی بگو برام یه ف ی س بوک باز کنه منظورت این بود که عضو بشی بابایی آروین :شما چرا ف ی س بوک دارید من ندارم یه جوری گریه کردی دلم برات کباب شد بعدش نشستی پشت کامپیوتر بعد چند دقیقه که اومدی پیشمون بابایی بهت گفت داشتی چیکار میکردی رفته بودی چ ت قیافه آروینم نه بابایی داشتم عکسا رو میدیدم
این چند روزه که سرماخورده بودی و باشگاه هم نمیرفتی برا اینکه حوصله ات سر نره بابایی برات حروف مغناطیسی الفبای فارسی گرفت که تو خونه باهات کار کنم با حروف الفبا آشنا بشی حوصله ات هم سر نره چند تا از حروفو بلدی بنویس و بخونیش قربونت برم نقاشیهای خوشگلی هم میکشی چند تا عکس هم ازش انداختم که بزارم وبت حالا بریم سراغ عکسا
این عکسو دیروز ازت انداختم فدای لبخند زیبات عشقم
آروین و بابا اسفنجی و پاتریک
حیاط عمه اینا دوتا حلزون بود گری صداشون میکردی( حیون خونگی بابا اسفنجی یه حلزونه گری صداش میکنه) ناراحت بودی میگفتی مرده بعدش روش آب ریختی گری از خونش اومد بیرون پسر عمه هم دادش به تو گذاشتی تو یه شیشه گری رو هم با خودت آوردی الان شده حیوون خونگی اینم عکسش
اینم اولین کاردستی پسر نازم دیشب درست کردی و گفتی برا بابا سورپرایز دارم بابایی که اومد خونه نشونش دادی خیلی خوشحال شد
عاشق نقاشیاتم نقاشی اولی سه تا پسر کشیدی گفتی که مدل موهاشونو ببین یکی موهاشو ریخته جلو چشش یکی موهاش فر داره نقاشی دومیت هم خونه کشیدی گفتی ببین براش پنجره هم کشیدم عاشقتم گلم دوتا نوشته های پایینی هم دست خط زندگیمه داشتم فیلم میدیدم گفتی مامانی ببین این نوشته مثل اونیه که تو اون گوشه هستش منظورت آرمش بود وااای نمیدونی چقد ذوق زده شدم دیم نوشتی fox این یکی هم داشتی الفبا تمرین میکردی میگی مامانی اینا چقد شبیه همنن قربون اون دستای کوچولوت برم که اینقد قشنگ مینویسی
البته اینم بگم خیلی بهت فشار نمیارم که حتما باید یاد بگیری چون اعتقاد دارم بچه باید بازی و شیطونیشو بکنه به موقعش همه چی رو یاد میگیری
گل پسرم همیشه به مامانی کمک میکنی تا میبینی دارم خونه تمیز میکنم میگی منم میخوام کمکت کنم آخه تو تنهایی خسته میشی بمیرم برات که اینقد به فکرمی