اولین قهر و آشتی آروین
عزیز دلم چند روزیه که اصلا نمیزاری بشینم پشت کامپیوتر تا روشنش میکنم میگی بازی بیار میخوام بازی کنم کامپیوتر منه الان تو خوابه نازی منم از فرصت استفاده کردم و چند تا از عکساتو که درست کردم برات میزارم این عکسارو پنجشنبه 21 مهر ازت گرفتم بعد از ظهری بابایی داشت میرفت باشگاه منم برا اینکه متوجه نشی و پشت سرش گریه نکنی بردمت حموم ، از حموم که بیرون اومدی دیدی بابایی نیست گفتی بابی کو بابی رو میخوام متوجه شدی کلاه سرت گذاشتم و بابایی هم رفته قهر کردی تویه عکسه پایینی قهری و غصه میخوری الهی بمیرم غصه خوردنت را نبینم
هر چی صدات میکردم نگام نمیکردی و تحویلم نمیگرفتی به قولی ما را نمی شماردی عکس پایینی مدرک نشماردنت هستش اصلا نگام نمیکردی
بعد از کلی قربون صدقه رفتن خواهش و تمنا رضایت دادی آشتی کردی
بعدش نشستی و خمیر بازی کردی سرگرم بازی شدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی