آروین در روز عاشورا
سلام عزیزم امروز ظهر رفتیم بیرون تا از نزدیک دسته عزاداری رو ببینی با تعجب همه جا رو نگاه میکردی همش میگفتی این چیه صدای چیه به خاطر سردی هوا زیاد نموندیم تو هم خسته شدی خونه که رسیدیم به بابایی گفتی بابا جون دست بزن صورتم ببین چقدر سرده قربونت برم چند تا عکس خوشگل هم بابایی ازت گرفتم
فدات بشم عکس پایینی برا عاشورای دو سال پیشه که به اتفاق خاله اینا رفتیم دسته های عزاداری
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی