دو سال و نیمه گی مبارک
آروین گلم عشق مامان و بابا گل پسرم امروز دو سال و نیمه شدی ایشالا صدو بیست ساله بشی نفسم دو روزه یاد گرفتی عزیزم صدامون میکنی دیشب بابایی که از سر کار اومد بهش گفتی سلام عزیزم وای که بابایی چقدر ذوق کرد و قربون صدقه ات رفت امروزم یاد گرفتی بگی عزیزه دلم نمیدونی هر بار که یه کلمه یا جمله ای که یاد میگیری و تکرارش میکنی چقدر خوشحال و ذوق زده میشم امروز که بهم گفتی عزیزه دلم تلویزیونو روشن کن میخواستم از خوشحالی بالا و پایین بپرم دیدی که از گفتنش چقدر خوشحال شدم گفتی بابایی الو میخوام زنگ زدم بابایی گوشی رو دادم دستت صدای بابا را که شنیدی گفتی سلام بابایی بیا خونه عزیزه دلم بابایی هم مثل ماما خیلی خوشحال شد یه بار بهت گفتم موش بخوردت تو هم از اون موقع یاد گرفتی میگی موش بخورید هر چقدر بهت میگم بخورید نه بخوردت میگی نه موش بخورید خاله اومد بود خونمون باهاش بازی میکردی برگشتی بهش گفتی خاله موش بخورید خاله کلی خندید و بهت گفت خاله جون چیز بهتری برا خوردن پیدا نمیشه حتما باید موش بخورم این قاب عکسم بخاطر اون جمله ات انتخابش کردم
این عکسو با قاب مورچه برات گذاشتم خواستم بهت بگم دیگه مورچه ها رو اذیت نکنی تا چند ماه پیش از مورچه ها میترسی ولی جدیدا ترست ریخته و هر جا مورچه می بینی با لنگه دمپایی،اسباب بازیات،ماشینت خلاصه هر چی که دم دست باشه میافتی به جونشون میگی موچه بده