دریاچه لتیان

جمعه 16 اردیبهشت قرار گذاشتیم به اتفاق عمه اینا بریم فشم ساعت هشت صبح هر کاری میکردم آروین بیدار نمی شد صدای تلویزیون زیاد کردم آروین چشاشو باز کرد و دوباره بست و خوابید  صداش کردم  تا گفتم آروین بیدار شو میریم دده زودی بلند شد و  گفت سباس (لباس) جوراب ،کفش آردین دده بعد صبحونشو دادم و آماده شدیم عمه اینا هم از راه رسیدن و به اتفاق هم راهی شدم از شانس ما مسیر فشم شلوغ  و ترافیک سنگین بود برا همین مسیرو به سمت دریاچه عوض کردیم یه جایی  سر سبز و خلوت پیدا کردیم ولی یه مشکل داشتیم باید از رود خانه رد می شدیم با ماشین مشکل بود و نمی تونستیم با ماشین بریم اون سمت رود خانه برا همین تصمیم گرفتیم خودمون  از رودخانه رد بشیم  آب هم خیلی سرد بود اولش کم آوردم پشیمون شدم  بعدش کفشمو پام کردم  یه کم بهتر و قابل تحمل شد مسیر کوتاهی مونده بود از آب رد شیم عمه فاطمه پاش پیچ خورد و افتاد تو آب آروین خیلی ترسید شروع کرد به گریه زاری 

خلاصه همگی به سلامتی رد شدیم و خدا رو شکر عمه هم چیزیش نشد تنها کسیکه خیس نشد آروینم بود  راستی یادم افتاد دوماد عمه میخواست هندونه رو بزاره تو آب خنک بمونه افتاد تو آب سر تا پا خیس شد و موبایلشم که ... بعد پسر عمه چادرو باز کرد  و آتیش روشن کردن و دست به کار شدند  بساط کباب  و چایی  راه انداختن بعده ناهار  هم کلی بگو و بخند خیلی خوش گذشت  آروین اصلا توو چادر نمی اومد  دوست داشت کنار رودخونه بایسته و سنگ بندازه  دست پسر عمه میکی درد نکنه همش پیش آروین بود با هم قدم میزدن و هر جایی که آروین میخواست میرفتن برگشتنی هم دوباره از رودخونه رد شدیم اینبار حرفه ای شده بودیم به راحتی رد شدیم و کلی هم خوش گذشت توو راه آروین خوابش برد ساعت هفت ونیم بود رسیدیم خونه ساعت نه شب دایی و زن دایی و مریم کوچولو اومدن خونمون آروینم با صدای زنگ در از خواب بیدار شد طفلکی خیلی خسته شده بود حال نداشت بشینه اولش کسل بود و یه جا نشسته بود یه خورده که سر حال اومد با مریم بازی کرد موقعی که میخواستن برن کلی گریه کرد

 اینجا آروین قاصدک دستش گرفته و فوت میکنه

آروین در حال پرتاب سنگ به رودخونه

نوش جونت عزیزم  فقط یه تیکه کوچولو خوردی

آروین در حال بازی با سنگریزه کناره رودخونه