بهونه گیر
عزیزم امروز بازم میخوام از شیطونیات بگم هزار ماشالا روز به روز شیطونتر میشی تازه حرف خودتم به کرسی مینشونی همش دوست داری بازی کنی بابایی آهنگ حسنی رو برات دانلود کرده بود یه بار که نشستی و نگاش کردی خیلی خوشت اومد همش میگی حسنی میخوام حسنی بزار میشنی پای کامپیوتر و نگاش میکنی شعراشم تکرار میکنی البته دست و پا شکسته میگی بریم بازی بعدش میگی نه من تمیزم تو کثیفی دیشب به بابا گفتی بابی بازی کنیم بابایی گفت باشه عزیزم برو ماشیناتو بیار با هم ماشین بازی کنیم تو هم گفتی نه حسنی بازی بعدش برگشتی گفتی بهم سواری میدی الاخ وای که چقدر خندیدیم تو هم ماتت برده بود زل زده بودی به ما که چرا بهت میخندیم گفتی ,ا نخند گفتم که حرف بدی زدی دوتا دستتو گذاشتی جلوی صورتت و گفتی نگام نکن خجالت کشیدی خوب تو که منظوری نداشتی بعدشم نمیدونی حرف زشتی زدی موقعی که عصبانی هستی فقط از جمله پسر بد استفاده میکنی فرقی نمیکنه طرف دختر باشه یا پسر یا که من باشم یه بابایی تنها کلمه بدی که بلدی همین پسر بده هستش
قربونت برم بعضی وقتا که نمخوای غذا بخوری همش بهونه میگیری دیشب شام نخوردی گفتی سیب زمینی میخوام برات سیب زمینی سرخ کردم نخوردی کباب خواستی برات جوجه کباب درست کردم یه کوچولو خوردی گفتی نخوام آش دوغ میخوام بابایی گفت بد عادت میشه نصف شب بهت بگه حلوا میخوام چیکار میکنی منم گفتم نه اینطوری هم نیست شاید حوس کرده آش بخوره آخه آش دوغ هم خیلی دوست داره اگه درست نکنم شب خوابم نمیبره ساعت دوازده و نیم بود بلند شدم و برات آش درست کردم خلاصه ساعت یک و نیم که آماده شد برات آش ریختم خدا را صد هزار مرتبه شکر اینبار بهونه نیاوردی و خوردی