دسته گل
سلام عزیزم امروز میخوام برات از ماجرا و دسته گلی که به آب دادی بگم امروز صبح بابایی که میرفت سرکار بیدار شدی شیر برات گرم کردم خوردی و گفتی لالا دارم آخه شب خیلی دیر خوابیدی یعنی ساعت 3 خوابت برد شیرو که خوردی دوباره گرفتی خوابید ظهر بیدار شدی ناهارتو دادم بعد دست به کار شدم یه دستی به سر و روی خونه بکشم اول از اتاقت شروع کردم تو هم بهم کمک کردی تا جارو را آوردم گفتی آردین روشن. جاروبرقی رو روشن کردی و از دستم گرفتی و گفتی من جارو میکشم قربونت برم داری بزرگ میشی و به ماما کمک میکنی بعد اینکه همه جا رو تر و تمیز کردم ظرفا رو شستم تازه میخواستم نفسی تازه کنم دسته گل ...