آروینآروین، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

❤ آروین ❤

دیزین

1390/3/15 13:46
نویسنده : مامان و بابا
2,047 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه شب با دوستامون قرار گذاشتیم جمعه بریم بیرون و بزنیم به دل طبیعت و از تعطیلات استفاده کنیم ساعت هشت صبح روز جمعه از خواب بیدار شدیم ساعت نه آروینو بیدارش کردم  صبحونشو دادم ساعت  ده راه افتادیم توو راه آقایون مشورت میکردن که کجا بریم هم دارو درخت داشته باشه هم آب داشته باشه از همه مهمتر پیاده رویش کم باشه باید فکر آروین و  رعنا جون که بارداره رو میکردیم  

انشالله به سلامتی کمتر از 3 ماهه دیگه نی نی کوچولوشون به دنیا میاد

یه همبازی و دوست ناز هم برا آروین  بلاخره بعد از کلی مشورت و نظرخواهی دوست بابایی تصمیم گرفت بریم دیزین

با اینکه راهش دوره ولی می ارزه خیلی جای خوبی بود یه جایی پیدا کردیم که دلمون میخواست  یه جایه سرسبز رودخونه هم داشت خلوت هم بود یعنی به غیز از ما فقط یه خونواده بود . جایه قشنگی بود طبیغت زیبا و سرسبز و صدای آب رودخونه آواز پرنده ها

وزش نسیم

واقعاً زیبا بود خیلی لذت بردیم و خوش گذشت آروینم یه جا نمی نشست همش سر پا بود

هر چی دم دستش بود مینداخت توو رودخونه چند تا از لیوان دوستامونم انداختش و آب بردش بشقابو ورداشته بود منو نگاه میکرد و میگفت باشهههههههههههههه

ازم اجازه میگرفت  که بندازه توو آب گفتم نه دید که اجازه صادر نمیشه برگا و چمنا رو میکند

و  مینداخت توو رودخونه خوشش میاومد میدید آب میبرش خندش میگرفت میگفت رفت یه بار نشست کفش دوزک دید

 شروع کرد به جیغ زدن میگفت نه آروین ترسید خیلی از حشرات میترسه مخصوصاً مگس و سوسک

 آقایون آتیش روشن کردن و آستینا رو بالا زدن و مشغول و مسئول درست کردن کباب شدن البته درست کردن کباب همیشه برعهده ی آقایونه 

بعد از ناهار  خیلی خیلی خیلی خوش گذشت کلی بگو و بخند و جک و.... خنده بازار بود

تا 8 شب دیزین بودیم در دامن طبیعت و گل وگیاه برگشتنی تو ماشین آروین خوابش برد

قربونش برم خیلی خسته شده بود نصف راه از خواب بیدار شد طفلکی بد خواب شده بود ساکت نشسته بود و به یه جا خیره شده بود حرفی هم نمیزد ترسیدم گفتم نکنه مریض بشه صداش میکردم جوابمو نمیداد کیک باز کردم گفتم بخور گفت نه نه  جوابمو که داد خیالم راحت شد بعدش بهم تکیه داد وخوابش برد 

ساعت ده ونیم شب بود رسیدیم خونه آروین  از خستگی شام نخورد مسواک شو زدم خوابید

یه روز خوب و فراموش نشدنی بود

  آروین و طبیعت سرسبز

آروین جیگر

 

از راست به چپ بابایی دوست بابی آروین عسل

                                             بابایی، دوست بابایی، آروین عسل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ملی
16 خرداد 90 0:47
ماشالله چه پسره نازی دارید واقعان عسله امیدوارم همیشه سالم و شاد زیر سایه مامان و باباش باشه


مرسی
مونا (مامان النا )
23 خرداد 90 16:47
همیشه به گردش و شادی و شیطونی آروین خاله
ایشالله همیشه خوب و سلامت باشی عزیز دلم


مرسی ایشاالله النا جونم همیشه شاد و سرحال و سالم زیر سایه پدر و مادرش باشه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ❤ آروین ❤ می باشد