آروینآروین، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

❤ آروین ❤

پارک

ا مروز آروین رو بردیم پارک هنرمندان جای همه نی نیا خالی خوش گذشت جشنواره فرهنگی سیستانیا بود  آروین اونجا یه نی نی تمساح زنده دید البته داخل نمایشگاه و تو آکواریوم بزرگ گذاشته بودن عسلم اینقدر  بازی گوشی کرد و خسته شد  دلش می خواست زودتر بیاییم خونه راستی اونجا یه دوست  پیدا کرد اسمش کیارش بود       عکس آروین جیگر و کیارش خوشکله اینم عکس نی نی تمساحی که آروینم دیدش ...
9 ارديبهشت 1390

یه روز پر کار

امروز  آروین خیلی اذیتم کرد یه ساعت دنبالش بودم صبحونشو دادم  چند دقیقه از روش نگذشته بود  انگشتشو کرد دهنش هر چی خورده بودو بالا آورد خیلی از دستش ناراحت شدم بابایی همون موقع بود زنگ زد منم اینقدر از دست آروین عصبانی بودم همه رو به بابایی گزارش دادم    لباس و پتوشو کثیف کرده بود  بردمش حموم وانشو پر کردم نشست توش  کلی آب بازی کرد  بعد اینه از حموم آوردمش بیرون  موهاشو خشک کردم دست به کار شدم و دوباره با هزار مکافات صبحونشو دادم  بعد شروع کردم به تمیز کردن  خونه آروینم کمکم کرد قبلاً دنبالم راه میافتاد من جمع میکردم آروین میرخت ولی حالا بزنم به تخته کمک ماما میکنه وسایلشو جمع میکن...
8 ارديبهشت 1390

مهمونی جمعه

جمعه  شب رفتیم خونه دوستمون  مهمونی هوا ابری بود و نمنم بارون می اومدتو ماشین بودیم مامانم زنگ زد بعد احوالپرسی و صحبت خداحافظی کردم اصلاً حواسم نبود آروینم می خواد صحبت کنه اخم کرد و با ناراحتی گفت آروین الو نکرد شماره مامانو گرفتیم دادیم دستش آروینم با خوشحالی گفت الو سلام  مامانم گوشیو ورداشته بود تا گفت سلام آروین خوبی تو خونه متوجه شدن آروین پشت خطه غوغایی به پا شد دایی میگفت بده من خاله میگفت نه بده من بلاخره خاله پیروز میدان شد  کلی پشت تلفن قربون صدقه اش رفت خاله میگفت جیگرم نفسم عشق من آروینم با خنده جواب داد بله خاله گفت فدات شم  قربونت برم آروین با یه کلمه ی باشه جوابشو داد بعد تو خیابون و اطرافش هر چی ...
6 ارديبهشت 1390

احساس مادرانه

  عزیز دلم امروز میخوام چند سطری از احساساتم را نسبت به تو بهترینم بنویسم . از محبت و عشقی که به تو دارم عسلم نمیدونی از داشتن ملوسکی مثل تو چقدر خوشحال و شکرگذارم  عاشقانه و با تموم وجودم دوست دارم هر چقدر هم  از دوست داشتنت بگم بازم کم گفتم  دنیا با تو برام یه رنگ دیگه ای داره نفسم به نفس تو بنده و هروز خدا را شکر می گوییم  که فرشته ای مثل تو رو به ما هدیه داد یاد ش بخیر روز اول که تو بیمارستان بغلت کردم و به چهره نازنین و معصوم تو خیره شدم   احساس قشنگی بهم دست داد  حس مادرانه خیلی لذت بخشه که با هیچ کلمه ای نمی توانم بیان کنم خدایا  شکرت من مادر شدم مادر. پاره ی تنم جیگر گوشه ...
5 ارديبهشت 1390

صدا زدنهای رنگی

مامی،ماما،مامانی، مامان جون، آنه (به زبان ترکیه ای ماما) آروین منو به این اسمها صدا میکنه ولی زمان صدا کردنها بستگی به رنگ و وضعیت روحیش داره؟  مامی: وضعیت سفید هیچ اتفاق خاصی نیافتاده. ماما:وضعیت قرمز یعنی عصبانی و ناراحته. مامانی:رنگش صورتی  یعنی چیزی ازم میخواد . آنه:رنگش آبی زمانیکه شنگوله و خودشو لوس میکنه. مامان جون:طلایی موقعه ای که ازم تشکر میکنه. خلاصه از طرز صدا زدن آروینم متوجه وضعیت و حال هواش میشم   ملوسک من  خدا تو رو حفظ کنه                   ...
3 ارديبهشت 1390

به چه زبونی بگم دوست دارم

به چه زبونی بگم دوست دارم  بی تردید شما فرزندان خود را دوست دارید. آیا آنها هم می دانند که دوستشان دارید؟ بیشتر مردم فکر می کنند که عشق پدر و مادر به فرزند امری ساده، روشن و واضح است. شما هر روز عشقتان را به هزاران شیوه به فرزندتان نشان می دهید. ولی گاهی کودک منظورتان را درک نمی کند، درست مانند این که به زبان دیگری سخن می گویید. حداقل سه زبان برای ابراز عشق وجود دارد: نشان دادن عشق، گفتن (بیان کردن) ، و نوازش کردن . در ادامه نکات سودمندی جهت درخشش عشق در زندگی فرزندانتان با توجه به سن آنها ارائه می گردد. تا دو سالگی، عشق کودکانه دکتر اسمیت، روان شناس، توضیح می دهد که ابراز علاقه و توجه به بچه های کوچکتر آسان تر است. بچ...
1 ارديبهشت 1390

ممنون مامان جون

  آروین کوچولوی من کارتون کیتی رو خیلی دوست داره همش ورد زبونشه کیتی، عکس کیتی، کارتون کیتی، سی دی کیتی سه ماه پیش آروینم داشت کارتون کیتی رو میدید براش خوراکی آوردم برگشت بهم گفت ممنون مامان جون ممنون مامان جون دو بار تکرار کرد این اولین بار  بود که این جمله رو ازش میشنیدم از خوشحالی بالا و پایین پریدم ازش خواستم دوبار ه تکرار کنه گفت کیتی ممنون مامان جون از کارتون کیتی یاد گرفته بود  حالا هر موقع که ازم تشکر میکنه  ممنون مامان جون میگه از باباش هم که تشکر میکنه ممنون بابا جون قبلاً  فقط می گفت مرسی حالا ممنون هم بهش اضافه کرده  تازه از کیتی خانم یاد گرفته خودش به تنهایی مسواک بزنه وقتی دند...
28 فروردين 1390

تاپتیور آردین

چند وقت پیش پشت کامپیوتر نشسته بودم  آروین اومد و با اون زبون شیرینش گفت مامی آب رفتم براش آب آوردم تا وارد اتاق شدم منو نگاه کرد و خندید  ودوید رو صندلی نشست و گفت آب نه برو مامی تاپتیور من تاپتیور آردین( کامپیوتر آروین) کامیپیوتر  چون تو اتاق آروین گذاشتیم  وعکسش هم رو دسکتاپ فکر میکنه برا خودشه و هیشکی نباید بهش دست بزنه ادعای مالکیت میکنه  خلاصه نه آبشو خورد نه گذاشت که من به کارام برسم ازاون روز به بعدهر موقع پشت کامپیوتر میشینم یه لیوان اب هم اماده میزارم کنارم که دوباره  شیطون پسر کلاه سرم نزاره   ...
26 فروردين 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ❤ آروین ❤ می باشد