آروینآروین، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

❤ آروین ❤

نی نی کوچولوی من

قربونت برم از رو عکسات متوجه بزرگ شدنت میشم هر چقدر هم بزرگ بشی  بازم نی نی کوچولوی منی  این اولین عکس آروین یک روز بعد از به دنیا اومدن     این عکسای پشت سرش هم عکسای بچگی آروینم هستش بنر کردیم زدیم به دیوار اتاقش ...
30 خرداد 1390

sms عاشقانه و عکس پسرم

عزیز دلم نازنینم   تکرار همه چیز تو دنیا خسته کننده است اما تو مثل نفسی تکرارت تضمین زندگی منه . . . صدات واسم یه دنیاست دلم بی تو کویره خندت اگه نباشه خیلی دلم میگیره . . . دوستت دارم مثل عبادتم ، دوستت دارم مثل سعادتم دوستت دارم تا آخرین نفس . . شاد باش كه از شادي تو دلشادم تا تو شادي ز غم هر دو جهان آزادم . اتل متل گلابی ! دوستت دارم حسابی نه شیر خشک ، نه شیشه ، دوستت دارم همیشه دل تو وقتي ميگيره دل من ميخواد بميره حاضرم دلم بميره تا كه دل تو نگيره !   دوستت دارم         ...
29 خرداد 1390

زندگیمی تو همه چیمی تو

 سلام عشقم زندگیم ببخش خیلی وقته برات ننوشتم اینروزا حسابی شیطون و شیرین زبون شدی قربونت برم وقتی یه کاری برات میکنم بر میگردی و میگی مامان جون عاشقتم خیلی دوست دارم صورتتو بیار بوس کنم نمیدونی چقد خوشحال میشم انگاری که دنیارو بهم میدن فدات بشم روزبه روز بزرگتر و شیطون تر میشی میری راهرو دوستت محدثه رو صداش میکنی زبون میریزی بیاد پیشت صداش میکنی محدثه جون عاشقتم عشقمی بیا پیشم با هم حرف بزنمی اونم با چه شور و شوقی میاد تا میبینی میگی سلام  چطوری چه خبر؟؟؟؟؟  وقتی هم حوصله ات سر میره میگی حالا من چیکار کنم؟؟؟؟؟؟ بیشتر وقتا کارتونهایی که پرشین توون پخش میکنه رو میبینی اسم کارتونها رو هم بلدی ازت می پرسم چه کارتونایی نشون م...
28 خرداد 1390

شیطونک

امروز میخوام کمی از شیطونی و بازیهایی که آروینم با من وبابی میکنه بگم آورینم وفتیکه خیلی شلوغ و اذیت میکنه براش اخم میکنم میاد و خودشو برام لوس میکنه و دستشو میکشه صورتم و میگه نازی نازی ممک (نمک) ممک من صویت(صورت) بوس بعد بوسم میکنه بعدش میگه ابرو، چش(چشم)،شش(گوش) دهن، دوتا صویت (صورت) بعد یکی یکی بوس میکنه اون موقع دیگه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم بغلش میکنم ومیخوام خوشمزه پسرمو درسته قورتش بدم وبخورمش  بلا پسرخوب بلده چه جوری دل ماما رو به دست بیاره  بعضی وقتا الکی براش اخم میکنم چون عاشق ممک ممک گفتنشم آروینم این کلمه رو زمانی که از دستش ناراحت باشم استفاده میکنه که از دلم در بیاره خیلی وقتا هم چهارپا راه میره و  میو میو ...
20 خرداد 1390

❤عکس عسلم

دوشنبه بعد از ظهر (16 خرداد) داشتم اتاق آروینمو جمع و جور میکردم آروین صدام کرد و گفت مامی عکس میخوام  منظورش این بود که ازش عکس بگیرم گفت چشم مامانی بعد دوربینو  آوردم  و روشنش کردم  آروین هم نشسته بود رو مبل و منتظر بود عکس بگیرم از شانس گل پسرم دوربین شارژش تموم شد و خاموش بهش گفتم شارژ نداره دوید شارژرو آورد و گفت بزن شارژ منم دوربینو زدم شارژ نیم ساعت نزشته بود گفت مامی شارژ تموم شد منظورش این بود که بسه منم باطری دوربینو که یه کوچولو شارژ داشت انداختم دوربین و چند تا عکس از دوردونم گرفتم بعداینکه ازش عکس گرفتم  عکسای خودشو تو دوربین دید و بهم گفت عکس کامپیوتر یعنی عکاسامو بریز تو کامپیوتر شب که بابایی از سرکار...
20 خرداد 1390

دیزین

پنجشنبه شب با دوستامون قرار گذاشتیم جمعه بریم بیرون و بزنیم به دل طبیعت و از تعطیلات استفاده کنیم ساعت هشت صبح روز جمعه از خواب بیدار شدیم ساعت نه آروینو بیدارش کردم  صبحونشو دادم ساعت  ده راه افتادیم توو راه آقایون مشورت میکردن که کجا بریم هم دارو درخت داشته باشه هم آب داشته باشه از همه مهمتر پیاده رویش کم باشه باید فکر آروین و  رعنا جون که بارداره رو میکردیم   انشالله به سلامتی کمتر از 3 ماهه دیگه نی نی کوچولوشون به دنیا میاد یه همبازی و دوست ناز هم برا آروین  بلاخره بعد از کلی مشورت و نظرخواهی دوست بابایی تصمیم گرفت بریم دیزین با اینکه راهش دوره ولی می ارزه خیلی جای خوبی بود یه جایی پیدا کردیم...
15 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ❤ آروین ❤ می باشد